اگر بخواهی برای کویر نوردی پیشنهادی دریافت کنی، قطعاً یکی از مهمترین پیشنهادات، سفر به کویر مرکزی ایران خواهد بود. که شاید در دسترس ترین آن رفتن به مرکز کشور و کویر کاشان باشد. خوب پس طبیعتاً با دیدگاهی خاص به کاشان سفر خواهی کرد و در طی مسیر سفر، ازهرجهتی که به کاشان بروی، مسیر راه، رفتهرفته ذهنت را آمادهی ورود به کویر خواهد کرد.
از تهران به سمت کاشان که به راه میزنی، پس از عبور از دریاچه نمک و بیابانهای قم، وارد استان اصفهان و محدودهی کاشان میشوی. چند کیلومتری مانده به کاشان با نگاه به اطراف خود متوجه تغییرات اندکی در بافت طبیعی منطقه خواهی شد. اندکی پا سست میکنی و ده کیلومتر مانده به کاشان، تابلوی نیاسر و مشهد اردهال را میبینی. سپس از اتوبان، راه به سمت این فرعی کج میشود. هنوز کویر ادامه دارد و گویی در آن دوردستها رنگ سبزی دامان خاکیرنگ اطراف را منقوش نموده. سبزینهها در میان قهوهایهای بیحال و گاه پررنگ مسیر، بیشتر و بیشتر میشوند. مسیر نیاسر و مشهد اردهال را در همین حال و هوا رد کردهای و دوباره راهت کج میشود و میروی. به روستایی میرسی. دوباره پا سست میکنی. بویی میآید. بیوقفه روحت شاعرانهتر میشود. قریه چنار را چند بار در پایین سطور شعر سهراب خواندهای و خوب میدانی که این چنار همان چنار سهراب است و باید ببینیاش تا بوی شعر سهراب را دریابی. اما رنگها امانت نمیدهند. همین لکههای سبز که هی پررنگتر و متکثرتر میشوند، فرمان را از تو میگیرند و میبرندت به خوانی دیگر. خوان دیگر خان است. کمالالملک در اینجا چشم به جهان گشود. نقاش باشان خاندان غفاری از اینجایند. از لابهلای همین دامن خاکی با نقطههای اینک متعدد سبز. چه میکند این حال و هوا باروحت. عنان از کف دادهای و میروی به سمت غرق شدن تا بازی دیگربار میایستی. دیگر چه شده است؟ چرا دوباره هوشیار شدی. اینجا کجاست؟ بهشت؟ بهشت به این کوچکی؟ مگر میشود؟ اینجا کجای دنیاست؟ گیج و ملنگی که گویی به انتهای مستی رسیدهای. اسمش هم بهشت کوچک است. میگویند ارمک. ارمک را تا انتها چند بار میروی و برمیگردی. بعدازآن رغبتی به رفتن نداری ولی صد میل به ماندن داری. مقصدمان کویر بود، رسیدیم به بهشت.